مطرود

نفری 160,000 تومان

قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ ( اعراف -۱۳ )

 

 

سال ۱۸۷۵ میلادی بل گانس زمانی که در حال بازی با دوستش در جنگل بود با یک عروسک عجیب روبرو میشه و از اون روز به بعد برای همیشه تغییر میکنه به حدی که تمامی مردم روستا بل رو ترک میکنن. مدت ها بعد بل ازدواج میکنه و در سال ۱۹۰۸ طی یک حادثه که هیچوقت دلیل اون مشخص نشد کلبه بل آتیش میگره و همسرش مدز در اون آتیش سوزی میمیره و پسرش رابرت که یک انسان روان پریش بوده بیناییشو از دست میده و فقط بل و دختر کوچیکش الیزا زنده میمونن. بعد از مدت ها الیزا ناگهان داخل روستا دیده میشه همراه با عروسک عجیب و غریب بل، مردم از الیزا فاصله میگیرن اما دختر بچه های روستا از الیزا میخوان تا با اونا بازی کنه اما الیزا از عروسک دست نمیکشیده به گونه ای که بچه ها تصور میکنن عروسک به الیزا اجازه نمیداده تا با اونا بازی کنه، زمانی که بچه ها کنار ریل قطار در حال بازی بودن ناگهان طی یک حادثه الیزا با قطار برخورد میکنه و کشته میشه. از اون روز به بعد بل کینه دختر بچه های روستارو به دل میگیره چون اونارو قاتل الیزا میدونسته و از اون روز دختر بچه های همبازی الیزا یک به یک نا پدید می شدن و حالا ۶ ماه و ۶ روز و چهار ساعت و سی و پنج دقیقه از مرگ الیزا گذشته اما هیچ خبری از دختر بچه های گمشده به دست نیومده و شما اهالی روستا تنها جایی که نگشتین خونه ی بل گانس، و حالا تصمیم گرفتین مخفیانه وارد اون کلبه منحوس بشید، جایی که رابرت و بل ممکنه اونجا حضور داشته باشن…

آیا امیلی، ویکتوریا و ماریا هنوز زنده هستن؟!

آیا هنوز امیدی هست؟!

آیا اتفاق بدتری در حال رخدادنه؟!

کسی نمیدونه شاید شما تنها امید این روستا باشید…